بــے ربط...

ساخت وبلاگ
هفته ی گذشته توی اولین دیدار سال۹۶، برای ماه آینده دعوتمون کرد جشن عروسیش!!
اما امروز...
رفتیم مراسم خاکسپاری...
و اونجا بود که معنای واقعی کوتاه بودن زندگی رو به معنای واقعی درک کردم!
اول جوونی با چشم برهم زدنی رفت و همه رو شوکه کرد و به عزای خودش نشوند...
عجب سالی...
و حرف های مادرش که مدام برام تکرار میشه :
"دخترم پر پر شد، کاش دیرتر میرفت تا میتونستم حداقل ازش پرستاری کنم"
مادر...
عجب کلمه ی مقدسی؛ مادری که عمرش رو برای بچه هاش میذاره و خودش رو وقفشون میکنه حاضر بود بچش در دم جونشو از دست نمیداد تا میتونست حتی برای چند روز ازش پرستاری کنه و بعد...
شادی روحش صلواتی ختم کنیم...

خب شهدا وایبر و تلگرام و واتساپ ندارن!!!...
ما را در سایت خب شهدا وایبر و تلگرام و واتساپ ندارن!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hejabe-iroony1 بازدید : 156 تاريخ : چهارشنبه 13 ارديبهشت 1396 ساعت: 3:21