اِســـتـــوری

ساخت وبلاگ

استوری ها را دوست ندارم...

شاید چون جذاب تر از پست های اینستاگرام است

و میبینم خوب دارند کارشان را انجام می دهند...

حالا برای عکس گرفتن از هر چیزی دلیل محکم تری داریم...

مدت هاست که فکر میکنم ما زندگی را زندگی میکنیم یا نمایش می دهیم...؟

هیچ چیز بدی در هیچکدامش نیست اما انگار یک چیزی سر جایش نیست...

نمی فهمم از کی و چرا دلم خواست تصویر کتابی که میخوانم،

غذایی که میخورم،

برف و باران و آفتابی که میبینم را شما هم ببینید...؟!!!

شما هم ببینید

ببینید

آهان نکته اینجاست"مرا ببینید"

انگار از فراموش شدن ترسیده ام

یا خواسته ام نظرتان را راجع به خودم به آن شکلی که میخواهم درآورم...

یادم می آید همیشه گفته ام نظر دیگران برایم بی اهمیت است.

یادم نمی آید از کی این همه به بیرون از خود باج داده ام...؟

شاید هم فقط دلم میخواهد سرم گرم شود...

یا سر فضولی دیگران را به زندگی ام باز کنم...

فقط نمی فهمم سرگرمی بهتر از این چرا پیدا نمی کنم...

شاید هم سرم دارد از حرف، از درد میترکد باید خالی اش کنم جایی..چه جایی امن تر از اینجا...!!!

به هر حال من پنه میخورم با سس آلفردو در کافه گودو...

عاشق چای سبزم و لته...

کوهنوردی جزء تفریحات من است و پیاده روی در باشگاه انقلاب را دوست دارم...

کتاب جزء از کل میخوانم و با گربه ها و سگ های خیابان عشق میکنم...

طرف ما برف آمده و آن طرف ما عجب باران خوبی ست...

الان دارم با ماشینم اتوبان گردی میکنم این هم آهنگ امشبم...

امروز رفته ام سفر، فردا باید بروم عروسی، دیروز هم تئاتر بودم...

تازه!!!

سرماخوردگی هم خر است...

سرم هم زده ام...

شب چه ربطی به خواب دارد...

و خیلی هم عشقید...

و خیلی هم زندگی زیباست...

خب نظر شما چبست...؟؟؟

نظر من این است...

بندهایمان را هر روز بیشتر می کنند و ما نمی فهمیم...

بدون مرتبط بود!

اما به نظرم لازم بود، چون متاسفانه حقیقتیه که خیلی از ماها بدون اینکه متوجه باشیم و فقط از روی تقلید و...درش غرق شدیم...

خب شهدا وایبر و تلگرام و واتساپ ندارن!!!...
ما را در سایت خب شهدا وایبر و تلگرام و واتساپ ندارن!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hejabe-iroony1 بازدید : 161 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 8:53